چگونه با استفاده از شیشه مربا، زمان مان را مدیریت کنیم؟
تئوری پیکل جار (شیشه مربا)، نحوه مدیریت زمان را به پر کردن یک شیشه مربا تشبیه می کند.
شیشه ای بزرگ و خالی را تصور کنید...
همه چیز درباره مدیریت زمان را از یاد ببرید و فقط به یک شیشه مربا فکر کنید (فکر کنید بزرگ ترین مرباهای دنیا قرار است در آن قرار بگیرند). در این شیشه، تعداد زیادی از هرچیزی که دوست دارید قرار بدهید (مثلا سنگ). وقتی به این نتیجه رسیدید که این شیشه، دیگر جا ندارد، باز هم تلاش کنید که سنگ های بیشتری را درون آن جا دهید. بالاخره وقتی متوجه شدید این شیشه، فضای بیشتری برای حفظ سنگ ها ندارد، تعدادی سنگ ریزه درون آن بریزید تا فضای خالی بین سنگ ها را پر کند. بعد از این کار و زمانی که شیشه، دیگر فضای خالی برای سنگ ریزه ها را هم نداشت، کمی شن و ماسه درون آن ریخته و در نهایت، بر روی این مخلوط، به اندازه پر شدن شیشه، آب بریزید.
ما باید اینگونه زمان مان را مدیریت کنیم.
در واقع باید از میکرومنیجینگ، فرار کنیم. به جای اینکه گوشی مان را پر از آلارم و ریمایندر و این ها کنیم، بهتر است کمی به تئوری پیکل جار بیاندیشیم. آن سنگ ها، کارهای مهم ما هستند، کارهایی که در هر روز، باید اول از همه انجام شان دهیم. نگران انجام وظایف غیرمهم تان نباشید، لازم نیست فورا لطیفه ای که در تلگرام برای شما فرستاده اند را بخوانید یا ایمیل های تان را چک کنید. در وهله بعدی، سنگ ریزه ها هستند که تفریحات ما را تشکیل می دهند. سپس کارهایی که اولویت کمتری دارند را انجام می دهیم که همان شن ها هستند. در نهایت اما، این آب است که به زندگی ما معنا می بخشد. یادمان باشد که شیشه مربای زندگی ما، باید همه موارد مذکور را در خود جا داده باشد. مدیریت زمان، بدون تعادل معنا ندارد و تئوری پیکل جار هم بر پایه تعادل ساخته شده است. طبق این متود، همه چیز باید به موقع انجام شود و در جای مناسب خود قرار بگیرد.
برای عملی کردن این تئوری در زندگی ام، دست به طراحی برنامه ای زدم:
ساعت 6:00: بیدار شدن، صبحانه خوردن، مسواک زدن و از این جور کارها، این بخش از روزم را بدون برنامه طی می کنم.
6:30: برنامه روزانه ام دیفالت روزانه ام را چک می کنم تا در صورت لزوم، تغییرات در آن صورت دهم.
6:45: سری به بازی های ویدئویی ام می زنم تا کمی هم آب وارد شیشه کنم.
7:30: وبلاگ دوستانم را چک می کنم و سری هم به وبلاگ خودم می زنم، دوباره خوانی مطالبم، برایم بسیار لذت بخش است.
8:00: مطالعه می کنم؛ بسته به شرایط، در متمم یا با کتاب.
9:00: مشغول به کار می شوم، بسته به برنامه ریزی ام، فعالیتم را انتخاب می کنم. شاید یادداشتی برای طرفداری بنویسم یا بخشی از کتاب Inverting the Pyramid را ترجمه کنم. جدیدا مشغول تولید محتوا برای یک اپلیکیشن هم شده ام.
11:00: انگلیسی تمرین می کنم. برایم بسیار لذت بخش است؛ زیرا نتیجه اش را سریعا می بینم.
12:00: برای تقویت عضلات توجه خودم وقت می گذارم، اخیرا نتایج این تمرینات را هم دیده ام. بسیار حالب است. سعی دارم از تمرینات متفاوتی استفاده کنم. بعدا در این باره بیشتر می نویسم.
13:00 ناهار می خورم، کمی می خوابم، شاید فیلم بببینم. بازده ام در این ساعات، بسیار پایین است (همان فضای خالی بین سنگ های بزرگ).
15:30:بعد از انرژی گرفتن از چرت نیم ساعته بعد از ظهر، شروع می کنم به کار، باز هم بسته به برنامه روزانه ام، فعالیت مورد نظر را انتخاب می کنم.
18:00: اتسترا...
قصد نداشتم سرتان را درد بیاورم، حس کردم که با یک مثال، می شود بهتر این موضوع را توضیح داد. فقط حواس تان به آب درون شیشه هم باشد تا زندگی تان خیلی خشک نشود. و البته یک نکته مهم دیگر، اگر شیشه را پر از آب، سنگ ریزه و ماسه کنید، دیگر فضایی برای کارهای مهم ندارید، کارهایی که شما را به اهداف زندگی تان نزدیک تر می کند.
امروز می خواهید در شیشه زندگی تان، چه چیزهایی قرار دهید؟