وبلاگی از جنس سوال

اولین روز وبلاگ نویسی

وبلاگ - بلاگ - متمم
سلام سلام سلام.
100 روز از عضویت من در متمم می گذرد و می توانم به جرات اذعان کنم پیشرفتی که طی 100 روز اخیر داشته ام، بیشتر از پیشرفت تمام 15 سال قبلی بوده. متمم، تبدیل به بهترین دوست من شده است. روزی نیست که به متمم سر نزنم و از دوستانم و این تارنمای فوق العاده، انرژی و علم نگیرم.
دوستِ تازه من، وبلاگ نام دارد. خواندن وبلاگ دوستان متممی، برایم به اندازه خواندن متمم لذت بخش است. اینقدر لذت بخش، که بالاخره من هم وبلاگ خودم را راه اندازی کردم.
آخرین باری که در وبلاگی نوشتم، به 5 سال پیش بر می گردد. کلاس پنجم بودم و خودم را برای آزمون تیزهوشان آماده می کردم. نکات و ترفندها را از معلم هایم یاد می گرفتم و حتی با اصرار آن ها به اینکه نکات را به دوستان مان یاد ندهیم، آن ها را یواشکی در وبلاگم می گذاشتم. هنوز نمی دانم کار خوبی می کردم یا بد.
قبل از این ها هم وبلاگ می نوشتم، اولین روزی که دست به ایجاد وبلاگ شخصی زدم، خیلی بعد از آن نبود که محمدرضا شعبانعلی برای اولین بار شروع به وبلاگ نویسی کرد. کلاس دوم دبستان بودم، روزی وبلاگ دختر عمویم که دو سال از من بزرگ تر بود را دیدم و خیلی از آن خوشم آمد و من هم سراغ بلاگفا رفتم و وبلاگی با آدرس خیلی پرتی (چیزی شبیه 321239822) ساختم. چیزی از قالب ها و نوشتن و این ها سر در نمی آوردم. اما عاشق فلسفه وبلاگ نویسی بودم. می نوشتم و می نوشتم و می نوشتم؛ راستش را بخواهید، یادم نیست چه می نوشتم. فقط می نوشتم.
عشق به نوشتن، در وجود من ماند. این بار، می خواهم عشق به نوشتنم را با علاقه ام به علم و پیشرفت، تلفیق کنم. اینجا، وبلاگ شخصی من است؛ من دوباره بازگشته ام!
تازه 100 روز است که به متمم آمده ام اما من از آن آدم های عجولی هستم که سریع می روند سراغ ته دیگ. وبلاگ، ته دیگ دانایی نیست (نمی دانم دانایی اصلا ته دیگ دارد یا نه) اما یکی از آن بخش های خوش مزه اش است. شاید روزانه نویسی برایم زود باشد، اما نمی خواهم صبر کنم. کلی آرمان و فکر و ایده دارم که می خواهم آن ها را اجرا کنم و این وبلاگ نیز، در راستای یکی اصلی ترین هدف زندگی ام بنا شده است؛ انتقال دانایی. پس امیدوارم با من همراه بمانید.
atena
۲۷ شهریور ۱۰:۲۲
سلام علی
شاید باورت نشه که چقدرر از پیدا کردن وبلاگت خوشحال و خب ذوق زده شده شدم.
ازین که کسی تقریبا هم سن وسال خودم هست که دغدغه ش چیزی بیشتر نمره ی بیست گرفتن هست و سواد عمومی بالایی داره خیلی خوشحال شدم
میدونی من کلاس ششم که ازمون تیزهوشان رو دادم امیدواربودم که اگه قبول بشم دوستانی بهتر و کمی جالب تر از دوستان اون موقعم پیدا کنم ولی واااقعا نتونستم بعد از حدودا سه ماه  که وارد ش شدم کاملا از پیدا کردن یک دوست متفاوت و کمی دغدغه مند تر از دیگران ناامید شدم و توی اون مدت تنها با بچه هایی رو به رو شدم که نه تنها یک کتاب درست و حسابی در عمرشون نخونده بودن بلکه کتاب های پیشنهادیشون رمان های عامه پسند این کانال های تلگرامی بود.
 زیاد طولانیش نکنم از وبلاگت خوشم اومد و دنبالش میکنم امیدوارم زود به زود به روزش کنی:-))
راستی من میخواستم(و میخوام) که وبلاگ بزنم ولی کمی میترسیدم اینجا رو دیدم ازت انگیزه گرفتم.دارم روش کار میکنم:-))
پ ن :میخواستم بدونم که ایا علاقه یا تجربه ای در برنامه نویسی داری؟به خاطر رشته ت برام سوال شد:-))
پریسا حسینی
۱۳ تیر ۲۲:۳۲
علی جان 
خیلی وبلاگ زیبایی داری و خیلی خوب می نویسی، همینطور قوی و مصمم ادامه بده. 
پاسخ :
سلام پریسا. ممنون از نظر و انرژی ات. مطمئن باش قوی تر و مصمم تر از روز قبل، ادامه می دم ;)
محمدرضا زمانی
۱۰ تیر ۱۸:۲۱
سلام علی.
تو مسیر خوبی هستی به نظرم. راستش من هم خیلی دوست داشتم زودتر با متمم آشنا بشم ولی خب، خوبه که تو الان آشنا شدی و میتونی کلی از چیزای خوب رو تو متمم و با شاگردی محمدرضا شعبانعلی عزیز یاد بگیری.

فقط بچسب متمم رو که بهتر از متمم جایی نداریم ;)
پاسخ :
من خودم هم دوست داشتم زودتر با متمم آشنا شده بودم :)) سفت چسبیدم به متمم، خیلی خیلی سفت. تا تهش هستم رفیق ;)
سینا شهبازی
۰۷ تیر ۱۷:۰۸
سلام علیکم علی جان. خوشحالم که تو هم وبلاگت رو راه‌اندازی کردی. شاید بهتره منم کم‌کَمَک خودی نشون بدم.
راستی علی
خوشحال می‌شم اگر افتخار بدی و بهم یه ایمیل بزنی تا برای یه موضوع مهم باهات هماهنگ بشم.
منتظرت هستم.
طاهره خباری
۰۶ تیر ۱۹:۳۹
سلام علی جان.
خوشحالم که تو هم به جمع دوستان متممی وبلاگ‌نویس پیوستی.
راستش به‌نظرم دانایی ته نداره. لااقل تا این نقطه از زندگیم که رسیدم متوجه شدم که دانایی و فهمیدن ته نداره. برای من تا به حال این‌جور بوده که هرچی بیشتر خوندم و یاد گرفتم، حرص و ولع من برای آموختن بیشتر و بیشتر شد و دریای بیکران دانشی که هر روز با یه بخش دلفریبش آشنا می‌شم و همش به خودم می‌گم: یعنی عمر من اونقدری هست که بتونم اون چیزهایی که دلم می‌خواد رو راجع بهشون بخونم و یاد بگیرم.
به‌هر حال امیدوارم این آتش شوق و اشتیاق به آموختن در وجودت، هرگز و هرگز و هرگز خاموش نشه :)
پاسخ :
سلام طاهره. من خودم هم خوشحالم :)) امیدوارم مطالب وبلاگم مثل وبلاگ بقیه دوستان، مفید باشه.
منم می دونم که نمیشه همه دانش دنیا رو جمع کرد (همگان را همگان دانند) و دیگه حسرتش رو نمی خورم، پس فقط از این مسیر علم آموزی، لذت می برم.
راستی خیلی برام سوال بود بفهمم نام خانوادگی ات (خباری)، چطور خونده میشه: خِباری (مخابره)، خُباری، خَباری یا... . که خوب متوجه شدم khabbari هستش :)) «من تجنب الخبار امن العثار». البته نمی دونم این خبار، همون خبارـه یا نه.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
ببینید
کتاب‌هایی که می‌خواهم بخوانم
© 1396 استفاده از مطالب این سایت، برای همه، در هر جایی و به هر شکلی آزاد است.