چرا مدارس نوعی زندان هستند؟ (4)
قسمت های قبلی را اینجا بخوانید
باز هم می خواهید درباره تشابه مدارس با زندان ها بدانید؟ کار اجباری و بی هدف، فقط برای آزار زندانی ها (و دانش آموزان).
حتما در فیلم ها دیده اید که قطعه سنگ های بزرگی در زندان ها هست تا زندانی ها آن ها را خرد کنند و هدف این کار هم، کار اجباری زندانیان است. البته اخیرا دیگر این روش در زندان ها هم استفاده نمی شوند و زندان ها تلاش می کنند تا بهره وری کار اجباری زندانی ها را با روش های هدفمندتر بالا ببرند.
و اما مدارس.
چند روز پیش داشتم کتاب های سال پنجم و ششم ابتدایی ام را مرور می کردم. سال هایی که روزانه کلی سوال و تست آزمون تیزهوشان حل می کردم. قطعا از قبول شدن در مدرسه تیزهوشان بسیار خوشحال هستم. فکر می کنم قبولی در این مدرسه، برایم اهمیتی به اندازه کنکور داشت. خیلی با افرادی که می گویند تیزهوشان با مدارس عادی فرقی نمی کند، موافق نیستم. نمی خواهم زیاد به این موضوع وارد شوم. اصلا شاید Endowment Effect باشد!
کتاب ها را که مرور می کردم، یاد آن همه مطلب بیهوده ای افتادم که درباره شاعرهای قرن سوم هجری، گل فشان های جنوب ایران، انواع باکتری های مفید و مضر، شماره آیات و سوره های قرآن و کلی حدیث از امامان مختلف (که یکی شان هم به خاطر نمی آوردم) بودند. به ساعت های عمرم فکر می کردم. ده سال. اگر روزی 7 ساعت هم با درس و مشق تلف شده باشد، می شود حدود 17 هزار ساعت. [پوکر فیس] ده سال را در مدرسه هدر دادم.
صحبت های آندرس اریکسن در کتاب Peak در ذهنم مرور می شدند. برای تبدیل شدن به برترین های جهان در یک عرصه به 10 هزار ساعت تمرین (با شرایط خاص) نیاز دارید (پیشنهاد می کنم اگر می خواهید در هر عرصه ای به موفقیت برسید، این کتاب را بخوانید). به این فکر کردم که چقدر از این 17 هزار ساعت که رقم واقعا وحشتناکی است، صرف مطالبی این چنین بیهوده شده است؟ به این فکر کردم که به راستی آموزش و پرورش، آینده من را می سازد، یا آن را برای درآمدزایی خودش، نابود می کند؟
بله. حقیقت داشت. من ده سال از عمرم را صرف خرد کردن سنگ های «دین و زندگی»، «جغرافیا»، «فارسی» و دیگر درس هایی که قرار نیست به درد من بخورند کردم. اگر بعد از کلاس سوم یا چهارم، ترک تحصیل کرده بودم و مشغول به تمرین و تحقیق در زمینه مورد علاقه ام می کردم، احتمالا اکنون از متخصصان آن بودم.
علاوه بر مطالب بیهوده ای که در مدرسه به ما تدریس می شوند، اصلا بهره وری سبک تدریس مدارس هم افتضاح است! دانش آموز حدود دو ساعت بر روی صندلی سفت و سختی در کنار 20-30 نفر از هم سن های خودش در اتاقی بسته، خفه و احتمالا گرم، می نشیند و به سخنان معلم گوش می دهد. به نظرتان مغز دانش آموزش، چقدر از این دو ساعت را می تواند با بازده بالا بگذراند؟ احتمالا درباره تکنیک پومودورو و مدت زمانی که انسان می تواند تمرکزش را بر روی موضوع خاصی معطوف کند، شنیده اید.
مدارس امروزی نه بر پایه منطق، که بر پایه تاریخ بنا شده اند. سیستم یادگیری امروزی اکثر مدارس جهان به دوران اصلاحات پروتستان ها باز می گردد، این مدارس برای یاد دادن قرائت انجیل به دانش آموزان، باور کردن اصول این کتاب (بدون سوال کردن) و البته اطاعت از صاحبان قدرت ساخته شده بودند. از چنین ساختاری نمی توان انتظار داشت که دانش آموزانی خلاق، ماهر و منتقد پرورش دهد. از نظر آن ها آزادی انتخاب، گناه محسوب می شد.
این ساختار در طی تاریخ، اصلاحاتی داشته اما هرگز به طول کامل، تخریب و بازسازی نشده است. آموزش همچنان اجباری، بدون توجه به علایق دانش آموزان و با استفاده از سیستم چماق و هویج است. عجیب نیست که بسیاری از کارآفرینان و مخترعان موفق در سال ها و قرن های اخیر، مدرسه را ترک کرده اند (توماس ادیسون) یا از مدرسه تنفر داشته اند و «با وجود» مدرسه رفتن توانسته اند علمی را یاد بگیرند نه «به خاطر آن» (آلبرت انیشتین). اصلا شگفت انگیز نیست که امروز، حتی (یا شاید هم به خصوص) دانش آموزان برتر از نفرت شان به مدرسه می گویند.
ادعا می کنم که مدارس، زندان هستند. تفاوت شان را به من بگویید؟ برای زندان رفتن، باید مرتکب جرمی شوید، اما مدرسه رفتن، اجباری است. دوباره می گویم، اگر در دوراهی مدرسه و زندان قرار گرفتید، دومی را انتخاب کنید.
من هم یک مجرم هستم، مرا به زندان ببرید تا آزاد شوم.