خواندن کی بُوَد مانند نوشتن (برای طاهره، محمدرضا و دیگران)
روزهای زیادی از آغاز دست به قلم شدنم نمی گذرد اما اتفاقات زیادی در زندگی ام افتاده است. در گذشته، فکر می کردم مفیدترین کاری که انسان می تواند بکند، خواندن است، می خواندم و می خواندم و می خواندم و فکر می کردم آن هایی که می نویسند، وقت خودشان را تلف می کنند. فلسفه نوشتن را درک نمی کردم. امروز اما فهمیده ام که «نوشتن+خواندن»، بهترین کار دنیا است. بنویس و بخوان تا بدانی.
روزنویسی، فواید بسیاری دارد. طاهره خباری روزی به من گفت که فکر می کند هر فرد بسته به شرایطش خودش تصمیم می گیرد چه زمانی دست به قلم می شود و نوشتن یا ننوشتن، تصمیم خود فرد است و بسته به شرایط. امروز می خواهم به هر کس که دارد این متن را می خواند و هنوز قلم وبلاگ نویسی را به دست نگرفته است بگویم، آب دست تان است زمین بگذارید و قلم به دست بگیرید. اصلا مهم نیست در چه شرایط و وضعیتی هستید، روزانه بنویسید. روزانه نوشتن، یادگیری شما را هزار برابر می کند.
وقتی می دانید باید بنویسید، سعی می کنید از تک تک لحظات روزتان، سوژه ای برای بلاگ تان بیابید؛ یعنی همان چیزی که شهرزاد زیاد می گوید: یادگیری در هر لحظه از زندگی. هر اتفاقی از زندگی تان می تواند برای شما درس مهمی باشد: از دیدن یکی از رفیق های قدیمی تان سر خیابان تا خرید خودروی جدید. شاید روزی تمام کتاب های دنیا را بخوانم و دیگر تا آخر عمرم، کتاب نخوانم (البته بعضی ها را باید دو-سه بار بخوانم)، اما هرگز دست از نوشتن بر نخواهم داشت، حتی اگر تمامی متن های دنیا مال من باشد، باز هم خواهم نوشت.
باورم نمی شد که نوشتن، این همه فواید داشته باشد. زیاد حرف نمی زنم؛ «بخوانید، بنویسید و بنویسید».
پ.ن: بله محمدرضا، معلم فوق العاده ام، باز هم حق با تو بود!