برای محمدرضا زمانی؛ در باب هدف نگذاری
همه چیز از صحبت های محمدرضا زمانی شروع شد. محمدرضا، با کامنت خودش، مرا بسیار به فکر فرو برد.
...برنامهریزی کلا کار جالبیه علی. بهنظرم مهمترین نکتهاش همین هدفگذاری و هدف داشتن هست که تو گفتی. به قول تو، اگه هدف نداشته باشیم، برای رسیدن به کدوم مقصد برنامکه ریزی کنیم؟
البته بهنظرم لازمه هدفگذاری اینه که مجبوریم مجبوریم مجبوریم هدفی رو انتخاب کنیم و هدفهای دیگه رو (که اتفاقا جذاب به نظر میرسن) کنار بگذاریم. اگه از من بپرسی، این مهمترین چالش زندگیه، و هر چی اطرافم رو نگاه میکنم، افراد زیادی رو نمیبینم که جرات این رو داشته باشن که هدفهای مختلف رو کنار بذارن، و معدود اهدافی رو برای خودشون انتخاب کنن. (امیدوارم خودم جزو این افراد باشم)...
می خواهم درباره هدف گذاری، هدف نگذاری و اشتباه هدف گذاری بنویسم. اساس حرف من، درباره مدارس و نظام آموزشی است؛ تعریف هدف در این سازمان چیست؟
روز اولی که به مدرسه می آییم، از هر بچه ای که به بپرسید برای چه به مدرسه آمده اید، می گویند: «علم به دست آوریم»، «به جامعه خدمت کنیم»، «پول در بیاوریم» و امثالهم. ترجمه همه این ها می شود: «چون همه می آیند» یا «چون پدر و مادر زورمان کرده اند». این ها برای بچه کلاس اولی ایرادی ندارد. هفت ساله اند و ناپخته؛ شاید به زور آوردن آن ها سر کلاس درس، چندان نابخردانه نباشد (درباره این موضوع، بیشتر خواهم نوشت). مشکل از آنجا آغاز می شود که این بچه 7 ساله، 15 ساله می شود، به دبیرستان می رود و آنگاه از او می پرسند که چرا به مدرسه می آیی؛ پاسخش تلخ است: «کسب علم و دانش»، «کسب ثروت» یا حتی «انجام فرایض دینی». شاید بخت برگشته هایی هم باشند که بگویند: «چون پدر و مادر، زورم کرده اند».
نویسندگان اصرار دارند که بدون هدف نوشتن، کاغذ حرام کردن است. نقاشی بدون هدف، دور ریختن رنگ ها است. رانندگی بدون هدف، سوزاندن بنزین است. زندگی بدون هدف...
زندگی بدون هدف، مرگ است. یک فرد، چند سال در نظام آموزشی تحصیل می کند؟ 10 سال؟ 20 سال؟ 30 سال؟ 30 سال بدون هدف زندگی کردن؟ احمقانه است. کسی که هدف ندارد، انگیزه هم ندارد. کسی که انگیزه ندارد، تلاش هم نمی کند. کسی که تلاش نمی کند، شکست می خورد. این شکست، در نوشتن، رسم کردن یا راندن نیست، در زندگی است.
راستی، خطاب به گروه اول (کسب علم و دانش، کسب ثروت و انجام فرایض دینی) بگویم که نه دانش در مدرسه به دست می آید، نه ثروت. بدیهی است که جاهای بهتری نیز برای انجام فرایض دینی وجود دارند. خودتان را یک عمر گول زدید، این بار گول نزنید؛ زیرا پای یک عمر در میان است.
برخی دیگر، مشکل متفاوتی دارند. آن ها هدف شان را اشتباه گرفته اند. فکر می کنند که دارند توپ را درون دروازه شوت می کنند اما کبوترها را هدف گرفته اند. وقتی از آن ها می پرسی چرا درس می خوانی، می گویند: «ثروتمند شوم». قبول! اما رفتار و کارهایت هم این را تایید می کنند؟
این دسته از افراد، برای گرفتن یک نمره بیشتر در درس آمادگی دفاعی یا هنر، ساعت ها وقت می گذارند. اما اگر کمی، فقط کمی با خودشان روراست باشند، می فهمند که پارامتری به نام «نمره هنر» هیچ تاثیری در ثروت آن ها طی سال های آینده ندارد؛ هــــــیچ تاثیری. هدف آن ها، نه ثروتمند شدن است و نه کسب دانش. هدف زندگی دانش آموزان، «گرفتن نمره بیست» است.
عصبانی، ناراحت و گیج هستم، احساسات دیگری هم دارم. احتمالا این مطلب، قسمت دومی هم داشته باشد. دوست دارم به این موضوع، بیشتر بپردازم.
در پایان، دوباره از محمدرضا زمانی تشکر می کنم و سخنرانی اش در 26 مرداد را پیشاپیش تبریک می گویم.